نامه ای به خدا
16 آذر 1398
چرا همه ذهن و فکرمان شده این دنیا مگر نمی دانیم. یا اینکه یادمان رفته که وقتی از این دنیا میرویم نمی توانیم چیزی با خودمان ببریم .
یا با اینکه می دانیم نمی توانیم ذره ای چیزی با خودمان به ان دنیا ببریم باز اینگونه حریصانه در پی مال هستیم .
حال که می دانیم نمی توانیم با خودمان چیزی به دنیای دگر ببریم اینگونه هم دیگر را غارت می کنیم کلاه سر هم می گذاریم حق یکدیگررا می خوریم وای از اینکه می شد و امکان داشت چیزی یا متاعی را با خودمان ببرایم ان موقع دگر چه دنیایی داشتیم
خدایا از شر این نفس اماره و شیطان به تو پناه می برم که در این زمانه جز برای تو و رضای تو کاری نکنم چرا که بددنیاییست
بنده رو سیاه تو
صفحات: 1· 2