چرا به احمد بن موسی(ع)، شاهچراغ میگویند؟
خبرگزاری فارس: شاید برای شما هم این سوال پیش بیاید که چرا به امامزاده احمدبن موسی(ع) شاهچراغ میگویند؟
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از افکار نیوز، به دلیل نامشخص بودن روز ولادت حضرت احمد بن موسی(ع)، شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1388 روز ششم ذیقعده یعنی پنجمین روز از دهه کرامت را به نام روز بزرگداشت احمد بن موسی شاهچراغ جهت ثبت در تقویم مناسبتهای ملی- اسلامی کشور تصویب کرد.
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاهچراغ و سیدالسادات الاعاظم، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم (علیه السلام) است؛ پسران امام هفتم (علیه السلام) بنا به مشهور 19 نفر هستند؛ حضرت احمد بن موسی(ع) و محمد بن موسی(ع) از یک مادر که (ام احمد) خوانده میشد متولد شدند؛ آرامگاه ایشان اکنون در شهر شیراز، میعادگاه عاشقان است.
شاید برای شما هم این سؤال پیش بیاید که چرا به امامزاده احمد بن موسی(ع)، شاهچراغ میگویند؟ روایتی در این باره که در کتابی تاریخی نقل شده است را در اینجا نقل میکنیم.
«تا زمان امیر عضدالدوله دیلمی کسی از مدفن حضرت احمد ابن موسی (ع) اطلاعی نداشت و آنچه روی قبر را پوشانده بود تل گلی بیش به نظر نمیرسید که در اطراف آن، خانههای متعدد ساخته و مسکن اهالی بود.
از جمله پیرزنی در پایین آن تل، خانهای گلی داشت و در هر شب جمعه، ثلث آخر شب، میدید چراغی در نهایت روشنایی در بالای تل خاک میدرخشد و تا طلوع صبح روشن است؛ چند شب جمعه مراقب بود، روشنایی چراغ به همین کیفیت ادامه داشت؛ با خود اندیشید شاید در این مکان، مقبره یکی از امامزادگان یا اولیاء الله باشد، بهتر آن است که امیر عضدالدوله را بر این امر آگاه کنم؛ هنگام روز، پیرزن به همین قصد به سرای امیر عضدالدوله دیلمی رفت و کیفیت آنچه را دیده بود به عرض رسانید.
امیر و حاضرین از بیانش در تعجب شدند، درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند، هر کدام به سلیقه خود چیزی بیان کردند؛ اما امیر که مردی روشن ضمیر بود و باطنی پاک و خالی از غرض داشت فرمود: اولین شب جمعه شخصاً به خانه پیرزن میروم تا از موضوع آگاه شوم.
چون شب جمعه فرا رسید، شاه به خانه پیرزن آمده و دور از خدم و حشم، آنجا خوابید و پیرزن را فرمود هر وقت چراغ روشن شد، مرا بیدار کن؛ چون ثلث آخر شب شد پیرزن بر حسب معمول روشنایی پرنوری قویتر از دیگر شبهای جمعه مشاهده کرد و از شدت شعفی که به وی دست داده بود، بر بالین امیر عضدالدوله آمده و بیاختیار 3 مرتبه فریاد زد: « شاه! چراغ» و از آن به بعد به شاه چراغ، معروف شد
ندگی نامه حضرت شاه چراغ
شناسنامه
نام: احمد
لقب: شاهچراغ، سیدالسادات
کنیه: ابوعبدالله
پدر: امام موسی کاظم علیه السلام
مادر: امّ احمد
تاریخ ولادت: نامشخص
تاریخ شهادت: بین سالهای 203 تا 218 هجری قمری
قاتل: قتلغ خان(حاکم شیراز) به فرمان مأمون عباسی
محل دفن: شیراز
ولادت
تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاه چراغ سلام الله علیه مشخص نیست. اخیراً در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند. اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ» تعیین شود.
پدر و مادر
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است.
مادر وی، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است.
ایشان داناترین، پرهیزگارترین و گرامی ترین زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وی می گفتند و امانتشان را نزد وی به ودیعه می گذاشتند.
بیعت با علی بن موسی الرضا علیه السلام
چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.
به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم.
پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی علیه السلام را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی علیه السلام آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر علیه السلام بیعت نمودند. و حضرت امام رضا علیه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.
سفر به ایران
شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سال ها(198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع زیادی از برادرزادگان و محبان اهل بیت علیهم السلام، به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت.
سفر به شیراز
در زمانی که حضرت امام علی بن موسی(ع) با ولایتعهدی تحمیلی در «طوس خراسان» بودند، حضرت احمد بن موسی(س) به اتفاق جناب سید محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جایی که می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود.
خبر حرکت این کاروان را به خلیفه وقت(مأمون) دادند. وی ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.
حاکم شیراز مردی به نام «قتلغ خان» بود. وی با چهل هزار لشکر جرّار، در «خان زنیان» در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد(س) فرمود: «ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند.
لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: «الان خبر رسید که ولیعهد(امام هشتم علیه السلام) وفات کرد»! این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند و با لباس مبدّل پراکنده شدند.
شهادت
حضرت احمد بن موسی(س) برای امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفیانه به شیراز رهسپار شد. سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه «سردزک» که مرقد ایشان در این منطقه واقع است، سکنی گزید و در خانه این شخص مخفی گشت و شب و روز را به عبادت می گذرانید.
«قتلغ خان» که جاسوسانی را برای شناسایی و دستگیر نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود، مکان ایشان را بعد از یک سال یافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردی بین آنها و مأموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت.
هنگامی که «قتلغ» دانست که از طریق ستیز مسلحانه، قدرت از میان بردن آنان را ندارد؛ از طریق خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی که در خانه همسایه درست کردند وارد خانه ای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا، پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود، هنگام خروج، با شمشیری بر سر او ضربه ای وارد کردند. سپس به دستور «قتلغ خان» خانه را بر روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند.
با توجه به تبلیغ گسترده حکومت و مأموران بر علیه تشیع و اهل بیت(ع) تعداد زیادی از مردم که از مخالفین تشیع بودند، حرمت بدن شریف نوه پیامبر را نگاه نداشتند و آن را در زیر آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند.
در مدح مولا
سرود میلاد امام رضا علیه السلام
دل با صفا شد،شب جشن رضا شد
حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد
ارض و سماوات،پر از نور خدا شد
حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد
بوسیده بابا صورت تمام بود و هست خود،جانم جانم
حضرت نجمه دسته گل گرفته روی دست خود،جانم جانم
مولا مولا علی بن موسی…
مظهر سبحان،بهار عشق و ایمان
ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان
حاجتمان است،فدای تو کنیم جان
ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان
از قدمَت جان و دل ما همه با صفا شده،مولا مولا
پر از شمیمِ رحمت و رایحه ی خدا شده،مولا مولا
مولا مولا علی بن موسی…
همیشه هر جا،خوبه با شما باشیم
آرزو داریم عرفه کربلا باشیم
مثل شهیدا،به راه خدا باشیم
آرزو داریم عرفه کربلا باشیم
دعا کن آقا که ما هم فداییِ مکتب بشیم،ان شاءالله
همسُفره ی مدافعان حرم زینب بشیم،ان شاءالله
مولا مولا علی بن موسی
دل نوشته ای برای امام رضا
سلام آقا
آقا جان دلم ببی اندازه هوایت را کرده نمی دانم چرا تا اسمت را می شنوم سریع خودم را در حرمت می بینم دیر وقتی نیست که پابوست بوده ام اما نمی دانم چرا حس می کنم سالهاست در حرمت نبو ده ام .
آقا جان دوست داشتم مثل سال قبل که روز تولدت در حرمت بودم امسال هم انجا بودم ولی افسوس و صد افسوس که امسال من را دعوت نکرده اید
آقا جان از کودکی به ما گفته شده که خودت نمی توانی که اراده کنی و به حرم امامان بروی باید تو را بطلبند تا بروی
آری آقا جان من هم منتظر دعوتم شاید کسی بگوید که چقدر تو زیاده خواهی ولی بگذار بگویند چرا که خود اهل البیت گفته اند از بزرگان چیزهای بزرک بخواهید .
آقا جان من هم تا لحظه آخر منتظر دعوتت هستم و ناامید نمی شوم چرا که در خانه اهل البیت ناامیدی نیست.
آقا جان در بین مردم رسم است است که قبل از حرکت کردن به سوی حرم هر امامی در شهر خودقبل از سفر حاجت خود را بیان می کنند .
آقا جان من هم چون اطمینان دارم که به حرمت می آیم از شهر خودم حاجتم را می گویم و امیدوارم که شما آن را برآورده می کنید .
آخ آقا جان اینقدر دلم می خواهد در گوشه ای از حرمت از ته دل گریه کنم و بگویم که چقدر تنهایم .
آقا جان خداحافظی نمی کنم فقط می گویم مشتاق دیدارت هستم اگر خدا بخواهد و شما دعوت کنید روز تولدتان از نزدیک به شما تبریک می گویم .
امضا طلبه عاشق اهل البیت
چرا حضرت معصومه ازدواج نکرد؟
اهمیت ازدواج در اسلام
پیش از ورود به مبحث اصلی این مقاله، باید یاد آورشویم كه در اسلام بر امر ازدواج تأكید و سفارش فراوان شده است؛ تا آنجا كه در قرآن، این معجزه ماندگار الهی، آیات متعددی در این باره وجود دارد؛ از جمله میفرماید: باید مردان بی زن و زنان بیشوهر و كنیزان و بندگان خود را به نكاح درآورید. اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد ساخت؛ زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست. (1)
خداوند در آیه دیگری میفرماید: و از نشانههای او (خداوند) اینكه همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید، تا در كنار آنها آرامش یابید و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانههایی است برای گروهی كه تفكر كنند.
در روایات نیز تعبیرات تأمل برانگیزی دربارة ازدواج آمده است كه به راحتی نمیتوان از كنار آن گذاشت. پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:اَلنِّكاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلیس مِنّی(2)؛ ازدواج سنت من است؛ هر كس از سنت من رو بگرداند، از من نیست.
زنی به امام باقر(علیه السلام) عرض كرد: من زن تارك دنیا هستم. حضرت فرمود: منظورت از ترك دنیا چیست؟ عرض كرد: نمیخواهم هرگز ازدواج كنم. حضرت پرسید: چرا؟ عرض كرد: دنبال كسب فضیلت هستم. حضرت فرمود: از این كار دوری كن. اگر در این كار فضیلتی بود، فاطمه از تو به آن سزاوارتر بود. هیچ كس نیست كه در فضیلت بر او سبقت گیرد. (3)