این جشن ها برای من آقا نمیشود
18 اردیبهشت 1396
این جشن ها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود
من بیشتر برای خودم گریه میکنم
این جشن ها برای تو بر پا نمیشود
خورشیدی و نگاه میکنی مرا
میخواستم ببینمت اما نمیشود
شمشیرتان کجاست ؟؟ بزن گردن مرا
وقتی که کور شد گرهی ، وا نمیشود
یوسف به شهر بی هنران وجه خویش را
عرضه مکن که تقاضا نمیشود
اینجا همه منند ، من بیخیال تو
اینجا کسی برای شما ، ما نمیشود
آقا جسارت است ولی زود تر بیا
این کارها به صبر و مدارا نمیشود ……