دلنوشته برای اول مظلوم عالم
سلام آقا
آقا دلم خیلی گرفته اینقدر که به هر بهانه ای اشک از گونه بهایم روان میشود
آقا جان یک سال بیشتر است که از تمام دنیا فراری هستم برای ترس از مریضی که شاید بگیرم و شاید اگر بگیرم بمیرم
به خاطر اگر ها از بهترین عزیزانم فراری شده ام ولی در این مدت فهمیدم چه کسانی خودم را می خواستند و چه کسانی فقط چای خانه ام را
آقا جان در این مدت طعم شیرینی را چشیدم که شاید تا به حال نچشیده بودم در این مدت از دید نامحرمان دور بودم نه نامحرمی را دیدم و نه نا محرمی مرا دید
درصد گناهان دیگرم هم آمد پایین آخر آدم کمتری می دیدم و کمتر غیبت می شنیدم و یا خدای نکرده خود غیبت میکردم
کرونا اگر چه ترس های را با خودش آورد ولی چیزهای خوبی هم داشت توانست به خیلی ها بفهماند که آزادی این نیست که تو هر کاری بکنی
قبل از کرونا اگر نهی از منکر میکردیم که خانم حجابت را درست کن فورا با این جواب که به خودم مربوط است شما دخالت نکن
کرونا که آمد و مجبور شدیم همگی ماسک بزنیم به همه آنها فهماند که در این دنیا هر کاری که فردی میکنه به دیگران هم مربوط است و همه به هم متصل هستیم
کرونا به ما فهماند همان جور که اگه یک نفر کرونا داشت و در جمعی وارد میشد تمام آن افراد را آلوده می کرد بدون اینکه هیچ کس مایل باشد یا دوست داشته باشد
یک بی حجابی یایک غیبت که در جمعی انجام شود می تواند یک گروهی رابه گناه بکشاند
آری خدا گاهی میخواهد با یک بلا و بیماری چشمان ما را باز کنه
آقا جان در این شب درست است که نمی توانیم به خاطر این بیماری در مجلسی شرکت کنم ولی ازت میخوام این پاکی که تو این مدت به دست آوردم را برام حفظ کنی و بهم این قدرت را بدی که بتونم از تمام گناهان دوری کنم اما این بار نه از روی ترس بلکه از روی باور قلبی
آقا جان کمکم کن پاک شوم و پاک بمانم
کمکم کن ببخشم تا بخشیده شوم
آقا جان کمکم کن تا بتوانم منتظر واقعی آقام امام زمان باشم و فرزندم را شیعه راستین پرورش دهم
الاهی آمین