رابطه تحصيل علم و تهذيب نفس2
رابطه تحصيل علم و تهذيب نفس
پرسش مقاله: تهذيب نفس چه ربطى با تحصيل علم دارد؟ اگر تهذيب نفس موجب پيشرفت علم مى شود، چرا بعضى از دانشمندان بدون تهذيب نفس پيشرفت کرده اند؟
پژوهشگر: علي اکبريان
کليد واژه:علم، تهذيب نفس، اخلاق.
پيشگفتار
براي پاسخ به اين سوال لازم است تا آشنايي مجملي از دو واژه علم و تهذيب و همچنين کاربرد اين دو واژه در لسان قرآن و سنت و بزرگان دين داشته باشيم و اينکه چه واژه گان ديگري در مفهوم اين دو کلمه بکار مي رود. براي بحث كردن درباره هر موضوعي، ابتدا بايد ببينيم موضوعي كه مي خواهيم بدان بپردازيم، چه ماهيت و هويتي دارد و بعد براي رسيدن به آن نقشه طرح كنيم و راهبرد و رهنمود ارايه دهيم.
بحث تعريف از نظر منطقي اهميت بسياري دارد، تا تعريف تهذيب و خودسازي و علم روشن نشود در فضاي بحث قرار نخواهيم گرفت، بنابراين قبل از هر چيز لازم است تعريف اين سه واژه را كاملا روشن و شفاف بيان كنيم و بعد به مسايل ديگر مربوط به اين مبحث بپردازيم.
تعريف
تعريف هاي گوناگوني براي علم و تهذيب در کتاب هاي لغت وارد شده، که به چند نمونه از آنها به اختصار اشاره مي کنيم.
علم در لغت
لغت نامه معين علم را به معني دانستن، يقين داشتن، دانش و آگاهي معرفي مي کند.[1]
براي روشن شدن معني اصطلاحي علم به يک حديثنوراني از رسول گرامي اسلام حضرت محمد صلي الله و عليه و آله و سلم بسنده مي کنم: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله و عليه و آله و سلم فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْعِلْمُ قَالَ الْإِنْصَاتُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الِاسْتِمَاعُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْحِفْظُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْعَمَلُ بِهِ قَالَ ثُمَّ مَهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَشْرُه»[2]عصر رسول خدا صلي الله و عليه و آله و سلم بود، مردى نزد رسول خدا صلي الله و عليه و آله و سلم آمد و چنين پرسيد: «علمو دانش، يعنى چه؟» پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم فرمود: يعنى «سكوت كردن». او پرسيد: سپس چه معنى دارد؟ پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم فرمود: «گوش فرادادن»او پرسيد: سپس چه معنى دارد؟ پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم فرمود: «به خاطر سپردن»او پرسيد سپس چه معنى دارد؟ پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم فرمود: «عمل كردن به آن»او پرسيد: سپس چه معنى دارد، اى رسول خدا؟ پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم فرمود: «انتشار نمودن آن». همانطور که ملاحظه مي شود علم، گوش فرادادن، به خاطر سپردن، عمل كردن به آن و انتشار نمودن آن موضوع مي باشد.
گفتني است واژه «علم» کاربردهاي متفاوت دارد؛
1- گاهي منظور از «علم»، دانش تجربي و آگاهي حاصل از شناخت طبيعت و متكي بر تجربه و آزمون است (Science) كه نزد دانشمندان علوم كاربردي به اين معنا بيشتر مراد مي باشد.
2- گاهي منظور از علم، مطلق دانش است كه شامل الهيات، رياضيات و طبيعيات مي شود(Knowledge) كه نزد دانشمندان علوم بنيادي و فلسفي بيشتر به اين معنا مراد است.
3- گاهي منظور از «علم»، دانش خداشناسي و آنچه به ارتباط انسان با خدا مربوط مي شود كه نزد دانشمندان ديني بيشتر اين معنا است. هنگامي كه از تقابل علم و دين و يا علم و ايمان گفته مي شود, بيشتر منظور علم به معناي اول(Science) است. ويژگي علم به معناي گوناگون آن است که علم از مقوله ادراكات و عقل است. در حالي که ايمان از مقوله باور دروني است و جايگاه آن قلب است از اين رو علم حصولي و علم حضوري چه بسا زمينه ساز ايمان شود البته گاهي شدت علم در كشف حقايق و رساندن انسان به حقيقت كامل و خداوند عالم به اندازه اي زياد است كه با تقويت ايمان و نورانيت دل همراه مي شود كه از آن به نور علم ياد مي شود در اين صورت از حيطه عقل و مقوله ادراكات فراتر مي رود و به حيطه قلب و محبت وارد مي شود.
تعريف تهذيب
لغت نامه دهخدا تهذيب را پاکيزه کردن، اصلاح کردن معني کرده است.[3]و مُهذَّب کسي است که پيراسته از عيوب اخلاقي بوده و آراسته به اوصاف نيکو باشد. خودسازي همان پرورش اخلاق حميده و محو رذايل ناپسند است که اساس رشدِ شخصيت انساني هر فردي را تشکيل مي دهد.
در بسياري از آثار اخلاقي كه در مورد خودسازي بحث شده اند، به عنوان تهذيب و تزكيه نفس پرداخته شده است.
اهميت تزکيه و تهذيب نفس
در اهميت تزکيه و تهذيب نفس همين کافي است که خداوند بر بندگان مؤمنش منت نهاده و پيامبري با هدف تزکيه نفوس براي آنها فرستاده است: قرآن مجيد مى فرمايد:«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»[4]«او است خدايى كه به ميان مردم امّى [پيامبرى] از خودشان مبعوث داشت تا آياتش را براى آن ها بخواند و ايشان را تزكيه كند و كتاب و حكمتشان بياموزد».
حضرت صادق عليه السلام در حديثي نوراني مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَصَّ الْأَنْبِياءَ عليهم السلام بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ فَلْيحْمَدِ اللَّهَ عَلَى ذَلِكَ وَ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلْيتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ وَ لْيسْأَلْهُ»[5]«خداوند متعال پيامبرانش را با مکارم اخلاق بر ديگران امتياز بخشيد. پس هر کس خود را آراسته به فضايل اخلاق يافت، خداوند را بر اين نعمت بزرگ شاکر باشد و هر کس خود را از آن بي بهره يافت به درگاه خدا تضرع و زاري کند و آن را از او بخواهد.»
عليرغم بي توجهي هايي که در فرهنگ و مکتب هاي بشري نسبت به مسأله انسان سازي وجود دارد و غالبا از آموزش و پرورش، تنها به تعليم و آموزش - آن هم در حوزه اي کاملا محدود - اکتفا مي شود، در حوزه دين و به ويژه دين مقدس اسلام نه تنها مسأله اخلاق و سازندگي شخصيت معنوي فراموش نشده، بلکه از اولين و اساسي ترين مسائل به شمار مي آيد.
جايگاه علم از ديگاه اسلام
در مورد جايگاه و اهميت علم در اسلام بايد گفت که، در اسلام يكي از برترين ارزشها كسب علم و دانش است و راجع به علم و دانش بسيار سفارش و تأكيد شده است. تا جايي که رفتن به دنبال کسب علم و دانش را يکي از واجبات به شمار مي آورد. کسي که علم سودمندي را به ديگري مي آموزد پاداش خود و پاداش همه کساني که آن را مي آموزند و آنهايي که پس از او به آن عمل مي کنند، تا زماني که آن علم باقي بماند و به آن عمل شود، پاداش نويسنده و نقل کننده آن باقي خواهد ماند. قرآن هم اولين مرتبه كه نازل گرديد سخن خود را با خواندن، علم و كتابت آغاز كرد و پيوسته مسلمانان را به تفكر و تدبر درهر چه آفريده شده است، فرا مي خواند .افلا تتفكرون ؟ افلا تعقلون ؟
اسلام به نقش و منزلت علم در جهت تقويت جنبه عقلاني وخيرخواهي انسان اشاره نموده ومي فرمايد:
«إِنَّمَا يخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعلماءُ»[6]«تنها آگاهان و دانشمندانند که براستي از خداوند مي ترسند»
بدين معني که تنها عالمان و آگاهاني که به مقام و منزلت خداوند آگاهي راستيني دارند، هراس ( انحراف از دين او را) در دل دارند. زيرا آگاهي حقيقي خشيت را در پي دارد.
همچنين خداوند متعال در جاي ديگر مي فرمايد:
« قُلْ هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ»[7]«بگو: آيا آنهايي که مي دانند و آنهايي که نمي دانند مساويند؟ اين تنها انديشمندانند که متذکر مي شوند».
قرآن در مورد علم و دانش و اهميت آن مطالب فراواني دارد که به برخي اشاره مي شود:
1ـاز قرآن مجيد استفاده مي شود خداوند علم و دانش را علت کلي و اساسي آفرينش همة پديده هاي هستي
از زمين و آسمان قرار داده و مي فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَينَهُنَّ لِتَعْلَمُوا…»[8]«خداوند همان کسي است که هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آنها را؛ فرمان او در ميان آنها پيوسته فرود مي آيد تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست و اينکه علم او به همه چيز احاطه دارد!»
2ـ خداوند علم و دانش را از لحاظ شرافت و ارزش در اوج همة مراتب و مقامات قرار داده و حضرت آدم را به زيور علم ارزش داد «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاء»در اولين سوره اي که به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نازل مي فرمايد ارزش نعمت علم و دانش را بازگو مي کند و به تمام افراد بشر چنين منت گذارده که در ميان همة پديده هاي هستي وجود آنان را با علم و دانش مشخص و ممتاز ساخته است . مي فرمايد:
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ» «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»[9]«بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفريد، همان کس که انسان را از خون بسته اي خلق کرد! بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان کسي که بوسيله قلم تعليم نمود.»
اگر پس از نعمت وجود، نعمتي بالاتر از نعمت علم و دانش وجود مي داشت خداوند انسان را با نعمت علم امتياز نمي داد بلکه از آن نعمت بالاتر ياد مي کرد.
3ـخداوند عالِم را برتر از همه مردم جامعه معرفي فرموده و امتياز و ويژگي آنان را نسبت به ساير افراد چنين بازگو مي کند: «قُلْ هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ…»[10]«بگو: «آيا کساني که مي دانند با کساني که نمي دانند يکسانند؟…»
4ـقرآن علما و دانشمندان را با پنج امتياز برتري داده و آن ها را از ساير مردم ممتاز ساخته است .
عوامل برتري عالمان از ساير مردم:
اول: ايمان، «وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ»[11]«و راسخان در علم، (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) مي گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم».
دوم : اعتقاد به توحيد و يگانگي خدا،«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ»[12]«خداوند، (با ايجاد نظام واحد جهان هستي،) گواهي مي دهد که معبودي جز او نيست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونه اي بر اين مطلب،) گواهي مي دهند».
سوم : خشوع و انعطاف دروني، «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يتْلَى عَلَيهِمْ يخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا»[13]«کساني که پيش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامي که (اين آيات) بر آنان خوانده مي شود، سجده کنان به خاک مي افتند».
چهارم : اندوه و تأثر و گريستن از ترس پروردگار، «وَيخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يبْكُونَ وَيزِيدُهُمْ خُشُوعًا»[14]«آنها (بي اختيار) به زمين مي افتند و گريه مي کنند؛ و (تلاوت اين آيات، همواره) بر خشوعشان مي افزايد».
پنجم : ترس و بيم از خدا،«إِنَّمَا يخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعلماءُ»[15]«از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مي ترسند»
5ـخداوند از علم به حکمت تعبير کرده و سپس اضافه فرموده کسي که حکمت به او داده شده در واقع خير به او عطا گرديده «يؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يشَاءُ وَمَنْ يؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِي خَيرًا كَثِيرًا»[16]«(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شايسته بداند) مي دهد؛ و به هر کس دانش داده شود، خير فراواني داده شده است.»
6ـقرآن علم و دانش را به نور تشبيه فرموده و جهل و ناداني را به تاريکي و ظلمت : «أَوَمَنْ كَانَ مَيتًا فَأَحْيينَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُينَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ»[17]«آيا کسي که مرده بود، سپس او را زنده کرديم، و نوري برايش قرار داديم که با آن در ميان مردم راه برود، همانند کسي است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! اين گونه براي کافران، اعمال (زشتي) که انجام مي دادند، تزيين شده (و زيبا جلوه کرده) است.»
7ـخداوند علما و دانشمندان را مانند خود به عنوان افرادي آگاه به اسرار و رموز قرآن مجيد ياد کرده،«وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ»[18]«و راسخان در علم، (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) مي گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم».
8ـعالم و دانشمند به عنوان شاهد و گواه بر نبوت در کنار خدا قرار گرفته و قرب منزلت او نسبت به ذات الهي خيلي روشن است،
«قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَينِي وَبَينَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»[19]«بگو: «کافي است که خداوند، و کسي که علم کتاب (و آگاهي بر قرآن) نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند!»
9ـ از ديدگاه قرآن چندين گروه در سايه ايمان از امتيازات و مقامات ويژه اي برخوردارند يکي از آن ها علما و
دانشمندان هستند،«يرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»[20]«خداوند کساني را که ايمان آورده اند و کساني را که علم به آنان داده شده درجات عظيمي مي بخشد».[21]
جايگاه علم از ديدگاه بزرگان دين
اما منزلت وجايگاه علم در نزد بزرگان اسلام به اينگونه بيان شده که رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم در حديث مشهور در مورد فضيلت علم مي فرمايند:
«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ وَ الْمُذَاكَرَةَ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ الْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ وَ تَعَلُّمَهُ لِمَنْ لَا يعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى »[22]
«علم آموزي بر هر مسلماني واجب است، بجوئيد علم را از هر كجا كه گمان داريد و بپذيريد آن را از اهلش زيرا آموختن دانش براى خدا حسنه است و كسب علم عبادت است مذاكره و مباحثه ى علمى تسبيح خداست و عمل كردن به علم جهاد است و آموختن علم به كسى كه نمي داند صدقه است و بخشيدن علم به كسى كه نمي داند براى رضاى خدا سبب قرب به خداست.»
فضل و برتري عالم بر عابد، مانند برتري ماه شب چهارده بر ديگر ستارگان است از اين جهت علم و دانش بر عبادت برتري داده شده زيرا که منافع علم شامل عالم وديگران نيز مي شود، و منافع عبادت منحصر به خود عبادت گذار است. و به عبارت ديگر خير و دستاورد عبادت تنها متعلق به عبادت کننده و منافع علم فراگير و همگاني است.
کدام علم؟
منظور اسلام از علم، چه علمي است؟ ممکن است کسي بگويد مقصود از همه اين تأکيدها و توصيه ها، علم خود دين است؛ يعني همه به اين منظور گفته شده که مردم به خود دين عالم شوند. اگر نظر اسلام از علم، علم دين باشد، در حقيقت، به خودش توصيه کرده و درباره علم به معني اطلاع بر حقايق کائنات و شناختن امور عالم، چيزي نگفته و اشکال به حال اول باقي مي ماند؛ زيرا هر مسلکي، هر اندازه هم ضد علم باشد و با آگاهي و اطلاع و بالا رفتن سطح فکر و معلومات مردم مخالف باشد، با آشنايي با خودش مخالف نيست؛ بلکه خواهد گفت با من آشنا باشيد و با غير من آشنا نباشيد. پس اگر منظور اسلام از علم، خصوص علم ديني باشد، بايد گفت موافقت اسلام با علم، صفر است و نظر اسلام درباره علم، منفي است.
براي کسي که درست با اسلام و منطق اسلام آشنا باشد، جاي اين احتمال نيست که بگويد نظر اسلام درباره علم منحصرا علوم ديني است. اين احتمال، فقط از ناحيه طرز عمل مسلمين در قرن هاي اخير - که تدريجاً دايره معلومات را کوچک تر کردند و معلومات خود را محدود کردند - پيدا شده و الا آن جا که مي فرمايد: «الحِكمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ ، فاطْلُبوها و لَو عندَ المُشرِكِ تكونوا أحَقَّ بها و أهلَها »[23]«حكمت، گمشده مؤمن است؛ پس آن را بجوييد گر چه نزد مشرك باشد زيرا كه شما بدان سزاوارتر و شايسته تريد.»، معني ندارد که خصوص علوم ديني مقصود باشد. مشرک را با علوم دين چکار؟ و يا آنجا که مي فرمايد: «اُطلُبوا العِلمَ و لَو بِالصِّينِ»[24]، «علم را پي جويي کنيد؛ گرچه مستلزم اين باشد که تا چين سفر کنيد»؛ يعني علم، مکان معيني ندارد و در هر نقطه جهان که علم هست، برويد و اقتباس کنيد، چين به عنوان دورترين نقطه و يا به اعتبار اين که در آن ايام يکي از مراکز علم و صنعت جهان بود، ياد شده و قدر مسلم اين است که چين نه در آن زمان و نه در زمان هاي ديگر، مرکز علوم ديني نبوده است.
گذشته از همه اينها، در حديثي از امير مومنان حضرت علي عليه السلام که در وصف پرهيزگاران وارد شده چنين نقل شده که:«غَضّوا أبصارَهُم عَمّا حَرَّمَ اللّه ُ عَلَيهِم، و وَقَفوا أسماعَهُم عَلَى العِلمِ النّافِعِ لَهُم»[25]«از آنچه خداوند برايشان حرام كرده است، چشم فرو بستند و گوشهاى خود را وقف دانشى كردند كه برايشان سودمند است». همانطور که در اين سخن گهربار ديده مي شود حضرت سخن خود ( دانش را) مقيد به علم خاصي مثل علم دين نکرده بلکه تحت عنوان علم نافع آورده، علمي که دانستن آن، فايده برساند و ندانستن آن، ضرر برساند. هر علمي که متضمن فايده باشد، آن علم از نظر اسلام، خوب و مورد توصيه و تشويق است.
پس بايد ديد که اسلام، چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر مي داند. هر علمي که موضوع آن از نظر اسلام موجب سعادت و پيشرفت فرد يا اجتماع بشود و جهل به آن سبب عقب ماندگي فرد و اجتماع گردد، چنين علمي مورد تاييد اسلام بوده و به آن توصيه مي کند. و بر عکس، هر علمي که مانع از پيشرفت و سعادت فرد و اجتماع بشود، اسلام باآن مخالف است. براي روشن شدن قضيه به حديثي از رسول گرامي اسلام حضرت محمد صلي الله و عليه و آله و سلم بسنده مي کنم: «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل »[26]
در عصر رسول خدا صلي الله و عليه و آله و سلم، روزى آن حضرت وارد مسجد شد ناگاه ديد گروهى در اطراف شخصى حلقه زده اند و به گفتار او گوش فرا داده اند، پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم، از آنها پرسيد: اين شخصيت كيست ؟ شخصى گفت : اين شخص «علامه»است. پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم فرمود: علامه يعنى چه ؟ گفتند: علامه كسى است كه از همه بيشتر به نسبتها عرب و رخدادهاى بين انسانها، آگاهى دارد، و حوادث دوران جاهليت و اشعار مردم آن عصر را مى داند. پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم فرمود: «اين گونه علم، نه براى آن كسى كه آن را نمى داند زيانبخش است و نه براى آنكه آن را مى داند سودمند است، سپس فرمود:
«انما العلم ثلاثة: آيه محكمة ، او فريضة عادلة اوسنة قائمة و ما خلاهن فهو فضل»[27].
يعنى»: علم بر سه گونه است .
1. اصول عقائد(كه براهين آيات روشن قرآن ، بيانگر است).
2.علم اخلاق (كه مركب از لشگر عقل و جهل است ، و بر انسان واجب است لشگر عقل را بپذيرد و از لشگر جهل ، عدول و دورى كند).
3.احكام شريعت و مسائل حلال و حرام ، و غير از اين سه علم ، زيادى است ».
توضيح اينكه: علوم اصلى كه بر همه مسلمانان ، آموختن آن لازم است و در رابطه با دين و معاد، سودمند است، همان سه علم مذكور است ، اما بقيه علوم اگر زيانبار باشند(مثل علم سحر و شعبده و طلسمات)، زيادى است، و اگر مفيد باشند مانند علم طب و كشاورزى و…، برگشتش به همان علوم سه گانه است .
و يا اينكه منظور از واژه «فضل» در حديث فوق ، يكنوع استحباب باشد، ولى آموختن آن سه علم ، واجب است ، و كسى كه از آن سه علم بهره ندارد، علمهاى ديگر براى او بى فايده است).
براي فهم بيشتر حديث و انواع علوم به شرح حضرت امام خميني رحمة الله عليهدر اين مورد توجه فرماييد.
بدان كه «آيه محكمه» عبارت است از علوم عقليه و عقايد حقه و معارف الهيه. و «فريضه عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفيه قلوب. و «سنّت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبيه . پس كليه علوم نافعه منقسم شود به اين سه علم، يعنى، علمى كه راجع است به كمالات عقليه و وظايف روحيه، و علمى كه راجع به اعمال قلبيه و وظايف آن است، و علمى كه راجع به اعمال قالبيه و وظايف نشئه ظاهره نفس است.
پس كليه علوم تقسيم شوند به سه قسمت: يكى آنكه نافع به حال انسان است به حسب احوال نشآت ديگر كه غايت خلقت وصول به آن است. و اين قسمت همان است كه جناب ختمى مرتبت «علم» دانسته و آن را به سه قسمت تقسيم فرمودند. و ديگر آنكه ضرر مى رساند به حال انسان و او را از وظايف لازمه خود منصرف مى كند. و اين قسم از علوم مذمومه است كه نبايد انسان پيرامون آنها گردد، مثل علم سحر و شعبده و كيميا و امثال آن. و سوم آنكه ضرر و نفعى ندارد، مثل آنكه فضول اوقات را انسان به واسطه تفريح صرف بعضى آنها كند، مثل حساب و هندسه و هيئت و امثال آن. و اين قسمت از علوم را اگر انسان بتواند تطبيق با يكى از علوم ثلاثه نمايد خيلى بهتر است، و الا حتى الامكان اشتغال پيدا نكردن به آنها خوب است، زيرا كه انسان عاقل پس از آنكه فهميد كه با اين عمرهاى كوتاه و وقت كم و موانع و حوادث بسيار نمى تواند جامع جميع علوم و حائز همه فضايل شود، بايد فكر كند كه در علوم كدام يك به حال او نافعتر است و خود را به آن مشغول كند و تكميل آن نمايد. و البته در بين علوم آنچه كه به حال حيات ابدى و زندگانى جاويدان انسان نافع است، بهتر از همه است و مهمتر از جميع آنهاست، و آن علمى است كه انبيا، عليهم السلام، و اوليا امر به آن نمودند و ترغيب به آن كردند. و آن عبارت از علوم ثلاثه است چنانچه ذكر شد.[28]
برتري تزکيه نفس بر تعليم از ديدگاه امام خميني(ره)
در مورد برتري تهذيب و تزکيه نفس بر علم و حكمت به قسمتهايي از سخنان حضرت امام خميني رحمة الله عليه اشاره مي کنم:
خداوند متعال در قرآن کريم فرموده است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤمِنينَ إِذْ بَعَثَ فَيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ و يُزَكِّيهِمْ و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»[29]« خداوند بر اهل ايمان منت گذارد كه رسولى از خودشان در ميان آنان برانگيخت كه بر آنها آيات خدا را تلاوت كند و نفوسشان را از آلايش و نقص پاك گرداند، و احكام شريعت و حقايق حكمت را به آنان بياموزد». خداوند به مؤمنين منّت گذاشته است كه از خودشان يك كسى را فرستاده است كه آيات الهى را به آنها تلاوت كند، و تلاوت آيات براى تزكيه و تعليم كتاب و حكمت است. «تزكيه» را مقدم ذكر فرموده است، معلوم مى شود كه تزكيه نفس بالاتر از علم و حكمت است و همين طور هم هست يك ملت چنانچه افرادش تزكيه شده باشند، تربيت شده باشند، اين ملت پيشرو است.
تمام گرفتاريهايى كه براى ملت ها هست براى اين است كه تزكيه در كار نبوده است. چنانچه سران قوم، آنهايى كه كشور را اداره مى كنند، تزكيه شده بودند، نفسشان تزكيه شده بود، تربيت شده بود، اين گرفتاريها براى ملت ما پيش نمى آمد. نه آن گرفتاريها براى ملت پيش مى آمد و نه آن گرفتاريها براى خودشان. منشأ تمام اين گرفتاريها، در همه جا، اين است كه آنهايى كه متكفّل امور ملت هستند تزكيه نشده اند. يك نفر آدمى كه تزكيه نشده، سلطه بر يك ملت پيدا بكند، اين همه گرفتاريهايى كه در طول پنجاه و چند سال براى ملت ما پيش آمد، اين همه گرفتاريها را ايجاد مى كند. آن كسى كه به يك ملتى سلطه دارد، به يك ملتى حكومت دارد، اين چنانچه عدالت پرور باشد، دستگاه او عدالت پرور خواهد شد؛ قشرهايى كه به او مرتبط هستند قهراً به عدالت گرايش پيدا مى كنند؛ تمام اداراتى كه تابع آن مملكت است، تابع آن حكومت است، خواه ناخواه به عدالت گرايش پيدا مى كند. عدالت گسترده مى شود. در صورتى كه يك نفر كه به مردم حكومت مى كند مزكّى باشد و تزكيه شده باشد. اگر همه ملت تزكيه بشوند، همين دنيا بهشت آنهاست؛ تمام گرفتاريها از بين مى رود. از آن طرف، از باب اينكه حكومتهايى كه در رژيم طاغوتى بر مردم حكومت كردند حكومتهايى بودند كه تزكيه نشده بودند وقتى حكومت تزكيه نشد، شخص اول يك مملكتى به حسب حكومت تزكيه نشد، اخلاقش مزكّى نباشد، عقايد تزكيه شده نباشد، اعمال، اعمال مزكّى نباشد، همين يك نفر يك مملكت را به هلاكت مى كشاند. چنانچه شما ديديد سرچشمه مى گرفت از رضا خان تمام مفاسد و تمام قشرهايى كه دور و بَر او جمع شده بودند از خودش بودند. در پاريس كه بوديم، يك نفر- كه حالا يادم نيست كى بود- آمد پيش من نقل كرد از يكى ديگر كه او گفت كه اگر پنج نفر آدم فاسد در ايران پيدا بشود؛ اين محمد رضا هر پنج تا را انگشت رويش مى گذارد و جلبش مى كند! آن اشخاصى كه مزكّى نيستند با تزكيه شده ها سرو كار ندارند؛ نمى روند سراغ اشخاص امين. آدمى كه خودش امين نيست جنس خودش را طالب است؛ مى رود سراغ اشخاصى كه نظير خودش باشند، چنانچه اشخاص امين باشند، آنها مى روند سراغ پيدا كردن اشخاصى كه همجنس خودش باشند. و لهذا از حكومتها سرچشمه مى گيرد مفاسد و سرچشمه مى گيرد مصالح. حكومتِ عدل، تمام مصالح كشور را تأمين مى كند به اندازه قدرت. و حكومت ظلم، تمام بدبختيها را براى يك ملتى ايجاد مى كند. لهذا در آيه شريفه تزكيه را مقدّم ذكر كرده اند بر «تعليم» كتاب و حكمت، بلكه تعليم كتاب و حكمت مقدمه تزكيه است.[30]
حضرت امام خميني رحمة الله عليه در مورد خطرات علم بدون تزكيه و تربيت مي فرمايند:
«گاهى ضرر از اين قشر [ اهل علم بدون تزکيه] به اسلام و به كشور از قشرهاى ديگر بيشتر مى خورد. اكثر اين دين هايى كه باطل بوده و درست شده است به وسيله اهل علم درست شده است. غير اهل علم دين سازى نكرده. اهل علم دين سازى كرده و بسيار از اين خيانتهايى كه به كشور ما شده است، از همين درس خوانده هاست. اين درس خوانده ها هستند كه كمك كردند. به دستگاه و دكترها و نمى دانم كذا، و اينها كمك كردند به دستگاه و پنجاه سال مملكت ما را به باد فنا دادند. اگر دانشگاهها درست نشود و مدرسه هاى ما هم درست نشود، اميد اينكه يك جمهورى اسلامى ما پيدا بكنيم نداريم. اگر اين دو قشر تربيت شدند به طورى كه اسلام مى خواهد، تربيت انسانى شدند، هم مملكت ما مصون مى شود از تصرف شياطين و روى چرخ خودش گردش مى كند بدون وابستگى به خارج و بدون خيانتهاى داخلى؛ و هم ترقّيات حاصل مى شود براى شما. مهم در دانشجويى و در دانشيارى و در استادى و در شاگردى و در تربيت [و] در علم اين است كه يك تربيت صحيح همراه علم باشد. عالِم تربيت شده به تربيت انسانى، كه همان تربيت اسلامى است. كوشش كنيد كه هر قدمى كه براى علم برمى داريد، براى عمل ظاهرى و براى اعمال باطنى، ايجاد تقوا در خودتان، ايجاد استقامت، امانت در خودتان بكنيد كه وقتى از دانشگاه ان شاء اللَّه بيرون مى آييد يك انسانى باشيد كه هم معلومات داشته باشيد و هم امانتدار باشيد. براى معلوماتتان، هم امانتدار باشيد و هم تزكيه نفس كرده باشيد؛ نفس خودتان را مهار كرده باشيد. نفس انسان سركش است. و سركشى آن انسان را به زمين مى زند. همان طورى كه اگر انسان سوار يك اسب سركش باشد و مهار نداشته باشد اين اسب سركش انسان را به هلاكت مى رساند، نفس انسان بدتر از هر سركشى است. سركشى نفس، انسان را به هلاكت مى رساند. هر قدمى كه براى تعليم و تعلم برمى داريد، همراه آن قدم، قدمى باشد براى مهار كردن نفستان كه از اين سركشى كه دارد و آزادى كه براى خودش فرض مى كند كه هيچ مهارى در كار نباشد؛ خودتان مهار كنيد نفس خودتان را. اگر يك همچو تعليم و تربيتى در يك كشورى باشد، اين كشور مى تواند مستقل باشد، مى تواند آزاد باشد، اقتصادش را مى تواند تأمين كند، مى تواند فرهنگش را درست كند و مى تواند همه چيزش را اصلاح كند، يك همچو كشورى ديگر حكومتش نمى تواند معوج باشد؛ ارتشش نمى تواند زورگو باشد، ژاندارمريش نمى تواند تعدى بكند؛ شهربانيش نمى تواند خلاف بكند. عمده اين است كه از دانشگاهها، چه دانشگاههاى علوم جديد باشد و چه دانشگاههاى علوم قديمه باشد، كه مقدرات يك مملكت دست اين دو قشر است، از اينها انسان بيرون بيايد؛ نه چهارپايى و بر دوشش كتابى چند، اين طور نباشد كه تعلم باشد، شما در طرف علوم طبيعى و اين طايفه هم در طرف علوم فقهى و الهى، دقايق علوم را بررسى كنيد، لكن از آن جهالاتى كه در نفس است و از آن سركشيهايى كه در نفس است غفلت بكنيد. اگر غفلت بكنيد، هر قدمى كه در علم برداريد از انسانيت دور شده ايد؛ هى دورتر. انسانيت يك راه مستقيمى است، يك راه مستقيم كه اگر از اين ور كسى برود مُعْوَج است و بر خلاف انسانيت است؛ اگر از آن ور هم برود بر خلاف است و آن كسى كه اعوجاج پيدا كرد و راه مستقيم نرفت، هر چه پيش برود دور مى شود از راه انسانيت. مثل اين مى ماند كه يك خط مستقيم بكشيد، دو خط اين طور، هر چه اين خط جلوتر برود، از خط مستقيم دور مى شود.
هر چه درس بخوانيد و بخوانيم، اگر چنانچه به راه مستقيم نباشيم و مهار نكنيم معلومات خودمان را و مهار نكنيم نفس خودمان را و در اين راه مستقيم نكُشيم نفس را، هر چه معلومات زيادتر بشود، از انسانيت، انسان دورتر مى شود و مشكل تر مى شود انسان خودش را برگرداند».[31]
علم بدون تزكيه، علم نيست
رسول گرامي اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِكَةُ بَيْتاً فِيهِ كلب »[32].«ملائكه داخل نمى شود بر خانه اى كه در آن سگ باشد».
پس، هرگاه خانه دل مملو از صفات رذيله و پست كه سگان درنده هستند باشد، چگونه ملائكه كه حاملان علوم و معارف هستند داخل مى شوند؟ و از اينجا معلوم مى شود كه كسانى كه عمر خود را صرف تحصيل علم – الهي يا غير آن- نموده اند، و از تزكيه نفس از صفات شيطاني غافل مانده اند، بلكه دلهاى آنها مشغول به «پليدى ها و نجاستهاي» دنياى فاني شده، از حقيقت علم بى خبر بوده و تلاششان بى فايده است. و آنچه را تحصيل كرده اند و گمان مي کنند که علم است، بر خلاف واقع است، زيرا كه علم حقيقى داراي بهجت و سرور و صفا و نور است، و دلى كه نور علم واقعى در آن داخل بشود غرق درياي عظمت خداوند جليل، و محو مشاهده جمال جميل مى شود، و توجهي به غير خدا نمى كند. و منتهاي آرزو و همت اكثر چنين اشخاصي که بدون تزکيه به علم آموختن مي پردازند، به دست آوردن دنيا، منصب و جاه و شهرت در دنيا، و استثمار ديگر انسانهاي روي زمين است.[33]
نتيجه بحث:
از نظر قرآن و روايات، علم وسيله است نه هدف؛ آن هم وسيله اي که انسان را به کمال ميرساند و دنيا و آخرت او را آباد ميکند. گفتني است که ارزش هر علم به ارزش موضوع آن علم است و در اين جهت علوم الهي و ديني - با توجه به موضوع آن - از ساير علوم اشرف و برتر است؛ ولي اين بدين معنا نيست که علوم ديگر بي اهميت و بدون ارزش است و علم نيست. در نگاه کلي قرآن، هر علمي که انسان را به دنياپرستي سوق دهد و به چنگال ماديات بسپرد و فهم و شعور او را به طرف خواب و عيش و نوش بکشاند هدف نهايي او را تنها وصول به ماديات قرار دهد، چيزي جز ضلالت و گمراهي نيست. در قرآن کريم آمده است: «ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى»[34]«اين آخرين حد آگاهي آنهاست؛ پروردگار تو کساني را که از راه او گمراه شده اند بهتر مي شناسد، و (همچنين) هدايت يافتگان را از همه بهتر مي شناسد!».
پس علوم غيرديني نيز ميتواند نقش آفرين بوده و موجبات سعادت آدمي را فراهم کند. اين در صورتي است که هدف تلقي نشود، بلکه وسيله پيشرفت و رسيدن به کمال باشد. از طرف ديگر علوم ديني نيز اگر طالب آن قصد رسيدن به دنيا را داشته باشد، موجب بدبختي انسان ميشود.خلاصه اين که علمي که در روايات و آيات بر آن تأکيد شده و از آن تمجيد گشته و به عنوان اشرف علوم محسوب مي گردد علم خداشناسي است زيرا معلوم اين علم از معلوم ساير علوم برتر و اشرف است و هر علمي به اندازه معلوم خود ارزش دارد و روشن است که کسب معرفت و جهان بيني و خداشناسي منحصر به يک رشته نيست. شخصي ممکن است از علم شيمي آن چنان خدا را بشناسد که از مطالعه کتاب هاي ديني نشناسد - پس آن چه مهم است شناخت کيمياي هستي است - البته بايد پذيرفت بعضي از علوم و رشته ها به اين هدف نزديک تر و کم واسطه ترند. در غير اين صورت از علوم مختلف به عنوان فضل نام برده شده نه کمال.
و سخن آخر اينکه:
ايمان و تهذيب نفس از يک سو و دانش از زاويه ديگرى، روى انسان تأثير مى گذارد. آن دو متمم و مکمّل يکديگرند اما نوع و کيفيت تأثير گذارى متفاوت است.
علم چراغ انديشه را روشن مى سازد و به تدريج آن را پرنورتر مى کند، ولى تنها ايمان و تهذيب نفس است که مى تواند چراغ قلب و روح آدمى را روشن کند، يا جلا دهد و هويّت انسانى به او ببخشد.
استاد شهيد مطهرى رحمة الله عليهدر اين باره مى گويد: «علم به ما روشنايى و توانايى مى بخشد و ايمان عشق و اميد و گرمى. علم ابزار مى سازد و ايمان مقصد… علم مى نماياند که چه هست و ايمان الهام مى بخشد که چه بايد کرد؟».[35]
استاد شهيد مطهرى رحمة الله عليهمى گويد: «نه علم مى تواند جانشين ايمان گردد و نه ايمان مى تواند جانشين علم گردد. طبيعت را به ما بشناساند، قوانين آن را بر ما مکشوف سازد و خود ما را به ما بشناساند».[36]
اگر منظور از علم در سؤال علم بشرى و مصطلح باشد (مانند علوم انسانى، تجربى، فنى و غيره) تهذيب نفس موجب پيشرفت آن علوم نمى گردد، بلکه زمينه استفاده صحيح از آن دانش ها را فراهم مى کند، اما اگر منظور از علم، بصيرت و نورانيت و معرفت باشد، قطعاً تقوا و تهذيب نفس در آن تأثير بسزايى دارد. قرآن مجيد مى فرمايد:«َاتَّقُوا اللَّهَ وَيعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[37]«تقوا پيشه کنيد تا خدا به شما تعليم دهد».
در آيه ديگر مى فرمايد: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا»« اگر از(مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براي شما وسيله اي جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمي دهد؛ (روشن بيني خاصي که در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت؛)».[38]
منابع براي مطالعه بيشتر:
1- معراج السعادة،ملا احمد نراقى
2- انسان و ايمان، استاد شهيد مطهرى.
3- صحيفه نور، امام خميني(ره)، جلد 9.
4- شرح چهل حديث،امام خميني(ره)،
5- آداب تعليم و تعلم در اسلام ، (ترجمه منية المريد شهيد ثاني)، سيد محمد باقر حجتي .
________________________________________
[1]- معين، محمد؛ فرهنگ فارسي معين، تهران، امير کبير، 1360، چاپ چهارم،ماده «علم».
[2]- كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، علي اکبر غفاري،بيروت، ج 1، ص: 49
[3]- دهخدا علي اكبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، سال 1325ش، ماده «تهذيب».
[4]- سوره جمعه / 2.
[5]- مجلسي محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، تهران ، دارالكتاب اسلاميه ، 1364 ، نوبت دوم، ج 66، ص: 398
[6]- فاطر/ 28.
[7]- زمر/9.
[8]- طلاق / 12.
[9]- علق / 4 ـ 1.
[10]- زمر/ 9.
[11]- آل عمران / 7.
[12]- آل عمران / 18.
[13]- اسري / 107.
[14]- اسري / 109.
[15]- فاطر/ 28.
[16]- بقره/ 285.
[17]- انعام /122.
[18]- آل عمران / 7.
[19]- سوره رعد / 43.
[20]- مجادله/ 11.
[21]- براي مطالعه بيشتر رجوع کنيد به کتاب «آداب تعليم و تعلم در اسلام ، محمدباقر حجتي ، ترجمه منية المريد شهيد ثاني».
[22]- مجلسي محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، تهران ، دارالكتاب اسلاميه ، 1364 ، نوبت دوم، ج 1، ص: 172
[23]- مجلسي محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، تهران ، دارالكتاب اسلاميه ، 1364 ، نوبت دوم، ج 2، ص: 98
[24]- محمدي ري شهري، محمد،ميزان الحكمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامي،چاپ اول،1363، ج8، ص26 .
[25]- سيد رضي؛ نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، تهران، انتشارات فقيه، چاپ چهارم، 1378، خطبه 184، ص613.
[26]- كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، علي اکبر غفاري،بيروت، ج 1، ص: 33
[27]- همان، ج 1، ص: 33.
[28]- امام خميني(ره)،شرح چهل حديث،قم، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)،چاپ پنجم،1373، حديث 24، ص385.
[29]- آل عمران / 164.
[30]- صحيفه امام(ره)، ج 9، ص: 135
[31]- صحيفه امام(ره)، ج 9، ص3.
[32]- مجلسي محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، تهران ، دارالكتاب اسلاميه ، 1364 ، نوبت دوم، ج 62، ص 55.
[33]- براي مطالعه بيشتر رجوع کنيد به کتاب معراج السعادة، ملا احمد نراقى
[34]- نجم/ 30.
[35]- براي مطالعه بيشتر رجوع کنيد به کتاب «انسان و ايمان» استاد شهيد مطهرى.
[36]- استاد شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 35.
[37]- بقره / 282.
[38]- انفال/29.
http://www.noor-ido.ir/Portal/Cultcure/Persian/CategoryID/13357/CaseID/8…
T